داستان عجیب یک قربانی تجاوزی که زندانی شد | داستان تلخ تجاوز به مرد تهرانی !!
بنا به گفته مرد متجاوز وقتی بچه بودم قربانی تجاوز شد و فکر میکرد با این کار میتواند انتقامش را از روزگار بگیرد.
«وقتی ٩ سالم بود مردی فریبم داد و مرا به اتاقکی کشاند و در آنجا به من تجاوز کرد. برای همین یک متجاوز شدم» این ادعای مرد جوانی است که به بهانههای مختلف زنان و دختران را فریب داده و قربانی نقشه سیاهش میکرد. گفت و گوی متهم را بخوانید.
*پرونده ات نشان میدهد که سابقه داری؟
سابقه آزار و اذیت و سرقت از زنان دارم، اما چند ماه قبل آزاد شدم.
*درس عبرت هم نگرفتی و دوباره تبهکاری را از سر گرفتی؟
اشتباه کردم.
*انگیزه ات چه بود؟
انگار میخواستم از دنیا انتقام بگیرم.
*چرا؟
وقتی بچه بودم قربانی تجاوز شدم. فکر میکردم با این کار میتوانم انتقامم را از روزگار بگیرم، اما اشتباه کردم.
*از شگرد سرقت هایت بگو؟
در سایتهای مختلف میچرخیدم و زنانی که درخواست کار میدادند را شناسایی میکردم و یا خودم درخواست کار میدادم؛ درخواست کار برای نگهداری کودک یا سالمند. سپس خانهای را با مدارک جعلی برای چند ساعت اجاره میکردم. طعمه هایم را به بهانه کار میکشاندم آنجا و با تهدید به آنها تجاوز کرده و اموالشان را به سرقت میبردم.
*چند مورد انجام دادی؟
دقیق یادم نیست میگن بالای ٣٠ مورد، چون آن لحظهها خودم نبودم.
*یعنی چی خودم نبودم؟
چون شیشه یا گل میکشیدم و حال خوبی نداشتم. انگار خودم نبودم و یک سایه یا شبح همراهم بود که میگفت از روزگار انتقام بگیری
*متاهلی؟
بله، همسر و بچه دارم، اما مشکلی با همسرم ندارم.
*برای تهدید طعمههایت از چاقو استفاده میکردی؟
چاقوکه داشتم، اما استفاده نکردم.
*اما یکی از شاکیها زخمی شده بود؟
وای یادم آمد! او را به بهانه نگهداری از فرزندم به خانه کشاندم و وقتی میخواستم به او تجاوز کنم و اموالش را سرقت کنم با من درگیر شد. معمولا زنان خیلی قوی نیستند، اما او قوی بود و بعد فهمیدم ورزشکار رزمی است و مجبور شدم با چاقو ضربهای به دستش بزنم. اگر نمیزدم او مرا میزد و توان مقابله با او نداشتم.
*شاکیان میگویند که از آنها فیلم سیاه هم تهیه میکردی؟
درواقع میخواستم مدرکی باشد تا آنها از ترسشان شکایت نکنند.
*اما شاکیان میگویند که تو به بهانه انتشار فیلم سیاه و بردن آبرویشان، از آنها اخاذی میکردی و یا از آنها میخواستی طعمههای دیگری به تو معرفی کنند؟
متهم سرش را پایین میاندازد و سکوت میکند. سپس درحالیکه اشک در چشمانش جمع میشود با بغض میگوید: اشتباه کردم!
دیدگاه خود را ارسال کنید